نقد و بررسی فیلم حلقه انداز

  • 0 دیدگاه
  • 818 بازدید
نقد و بررسی فیلم حلقه انداز

درباره منتقد

  • نام: جیمز براردینلی
  • سن: 56 ساله
  • بیوگرافی :

    جیمز براردینلی (متولد ۲۵ سپتامبر ۱۹۶۷) نویسنده و منتقد فیلم آمریکایی است.وی در نیوجرسی آمریکا متولد شد و پس از طی کردن دوران کودکی به چری هال و پس از آن به پیسکاتاوی نقل مکان کرد. وی از دانشگاه پنسیلوانیا مدرک کارشناسی ارشد برق را اخذ نمود و برای سالیان سال در این حوزه مشغول به کار شد. وی همسر خو...

    ادامه بیوگرافی همه نقدها

نقد و بررسی فیلم حلقه انداز (نقد فرمالیستی)

نقد و بررسی فیلم حلقه انداز

فیلم 2012 Looper (حلقه انداز) 

خلاصه داستان:

لوپر اکشنی هیجان انگیز است که در آینده اتفاق می افتد آینده ای که سفر در زمان اختراع شده ولی انجام آن غیرقانونی بوده و فقط در بازار سیاه انجام میگیرد. زمانی که اوباش میخواهند از شر شخصی خلاص شوند آنها هدف خود را با سفر زمان به 30 سال گذشته انتقال میدهند تا

تماشای «حلقه انداز» یک تجربه سینمایی شگفت انگیز است. نه اینکه فقط یک فیلم خوب باشد بلکه یک فیلم عالی است. در تمام سطوح ممکن خود را نشان می دهد و اشتباهاتش آنقدر کم است که به چشم نمی آید. داستانی هیجان انگیز در ژانر علمی تخیلی است که با یک درام قوی توانسته به دستاوردی خطرناک برسد چرا که با فیلمنامه زیرکانه خود که در تمام جزئیات دقیق شده است، تمامی فرمول ها و علایق معمول هالیوود را کنار گذاشته است. برای نویسنده و کارگردان، رایان جانسون، «حلقه انداز» می تواند یک دنباله با ارزش نسبت به کارهای قبلی او با نام های «آجر» (Brick) و «شکوفه برادران» (The brothers bloom) باشد. این فیلم در کارنامه کاری او  بهترین است.

سفر در زمان یک موضوع فانتزی است که قواعد آن فقط به دست نویسنده وضع می شود. بیشتر فیلمسازانی که این موضوع را انتخاب می کنند به کلیشه ها متوسل می شوند و زمان زیادی را صرف دقت و توجه به مفاهیم و پارادوکس های داستان نمی کنند. اما در مورد «حلقه انداز» این گونه نبوده است. با این وجود، تفسیر جانسون هم از سفر در زمان نمی تواند واقع گرایانه تر از دیگر فیلم های این ژانر باشد. به هر حال قوانینی وجود دارد که فیلمنامه آن را نقض نمی کند. مهمترین مزیت فیلم این است که به پیچش های داستانی که دیگر همه شان نخ نما و قابل پیش بینی شده اند، روی نیاورده است.

فیلم «حلقه انداز» برای اینکه حس واقع انگاری را منتقل کند به میزان خوبی به پیش زمینه داستان می پردازد؛ بدون اینکه در پرداختن به جزئیات غیر مهم گرفتار شود. به کاراکترها به خوبی پرداخت شده است و همچنین صحنه های اکشن و تعلیق زیادی وجود دارد و حداقل یک سکانس خشن خون آلود هم هست و همچنین تقلا بر سر دوراهی های اخلاقی را نشان می دهد. پایان آن به هیچ وجه نا امید کننده نیست. پایان بندی فیلم از لحاظ منطقی، قانع کننده است و از لحاظ احساسی هم پر قدرت است. این یک داستان رضایت بخش است که به بهترین شکل ممکن روایت شده و بدون هیچ شکی، فیلم را در میان بهترین های امسال قرار می دهد.

بیشتر اکشن فیلم در کنزاس سال 2044 اتفاق می افتد. دنیا از آنچه که امروز می شناسیم خیلی متفاوت نیست. شهرها بزرگتر و کثیفتر هستند، اما زندگی روستایی تقریباً مثل حالاست. هنوز مزارع ذرت، خانه های ییلاقی و تبر برای بریدن چوب وجود دارد. جزم و جنایت در حال قدرت گرفتن است، اما آن قدری نیست که در طول سی سال در آینده غم انگیز باشد. در اوایل دهه 70 میلادی سفر در زمان کشف شده است. اما انجام این کار غیر قانونی است و فقط جنایتکاران قدرتمند به انجامش اقدام می کنند. به این دلیل که کسی نمی تواند در آینده ظاهر شود کسانی که در دست سندیکا ها گیر افتاده اند، به گذشته و به سال 2044 فرستاده می شوند؛ یعنی جایی که یک حلقه انداز با تفنگ شکاری انتظارشان را می کشد. او کار را تمام می کند، جایزه خود را(شمش های نقره ای که به بدن قربانی بسته شده اند) می گیرد و منتظر قرارداد بعدی می ماند. تصمیمی گرفته می شود مبنی بر اینکه ارتباط یکی از حلقه انداز ها را با آینده قطع کنند به همین دلیل نسخه خود او از آینده را برایش می فرستند تا خودش را بکشد (به اینکار بستن حلقه می گویند). وقتی اینکار را انجام دهد، فقط سی سال دیگر فرصت زندگی دارد.

جو (جوزف گوردون لویت) یک حلقه انداز است. اما او یک حلقه انداز معمولی نست، او یکی از بهترین ها در اسطبل کوچکی است که توسط ابی(جف دانیلز) اداره می شود. اما با این وجود زمانی می رسد که جو باید پاسخگوی اشتباهش باشد. آن هم کمک کردن به دوستی (پائول دانو) است که گند زده. کمی بعد از این اتفاق ماموریتی به جو واگذار می شود که طی آن باید با خودش در آینده(با بازی بروس ویلیس) روبرو شود. وقتی در این کار درنگ می کند، جوی پیر او را از میدان به در می کند و خودش فرار می کند. این کار، جو را در موقعیت بدی قرار می دهد. اگر به سرعت همه چیز را ردیف نکند، نه تنها در آینده بلکه در زمان حال هم او را می کشند. مکالمه کوتاه او با جوی پیر باعث می شود که کمی در مورد تمایلات و اهداف خودش و مکانی که در آینده به آنجا می رود، اطلاعات به دست بیاورد. بنابراین جو به آن مکان سفر می کند نه فقط به خاطر اینکه از سارا(امیلی بلانت)، زن صاحب خانه و پسرش، سید( پیرس گاگنون) محافظت کند بلکه برای این منظور که جوی پیر را متوقف کند و زندگی اش را بازیابد. و او یک مزیت خوب دارد: او می تواند خود آینده اش را بکشد اما جوی پیر نمی تواند همین کار را با او بکند.

بحث در مورد هر کدام از جزئیات «حلقه انداز» باعث می شود که داستان لو برود هم در مورد چیزهای کوچک و هم بزرگ که بهتر است هر کس خودش با تماشای فیلم آن ها را دریابد. داستان فیلم هزارتویی از پیچش ها و چرخش ها نیست و البته این به معنای قابل پیش بینی بودن آن هم نیست و چند نمونه سورپرایز های ناب در فیلم وجود دارد که خیلی خوب می توانند بر مخاطب اثرگذار باشند چرا که در طول روایت داستان معنا پیدا می کنند و با منطق جور درمیایند، آن هم نه به خاطر اینکه به سمت ما پرتاب می شوند تا واکنش ما را برانگیزانند. موضوع سفر در زمان می تواند به سمت موقعیت هایی پیش رود که کمی آدم را گیج کند، اما برای کسانی که با این شاخه از داستان سرایی علمی تخیلی و فانتزی آشنایی دارند، بیشتر اتفاقاتی که در فیلم می افتد منطقی به نظر می رسد و به راحتی با قوانینی که جانسون آن ها را در فیلمش وضع کرده معنادار و قابل توضیحند.

نظر من در مورد جوزف گوردون لویت به عنوان یک بازیگر در هر اجرایی که از او دیده ام بهتر شده است. و در این فیلم هم با وجود حالات چهره عجیبی که از خود نشان می دهد تا بیشتر شبیه بروس ویلیس شود، از این قاعده مستثنا نیست. استعداد و سیر حرکت او در بازیگری همچنان تاثیر گذار است. این نقش آسانی نیست. باید بیشتر فیلم را در نقش یک ضد قهرمان بازی می کرده. به هر حال او یک قاتل بالفطره است و در این کار یکی از بهترین هاست. با این وجود وقتی که شرافت از درون او جوانه می زند می توانیم ارتباط بهتری با شخصیتش پیدا کنیم.

بروس ویلیس باید به عنوان نقش دوم معرفی شود. این فیلم گوردون لویت است و با وجود اینکه نقش ویلیس خشن است اما کوتاه تر است. با وجود فیلم هایی چون «حلقه انداز» و «قلمروی طلوع ماه» دور انداختن آشغال هایی مثل فیلم «نور سرد روز»(The cold light of day) آسان است. بیشتر مواقع، اجرای ویلیس در «حلقه انداز» داراماتیک است. اما او زمان زیادی دارد تا خودی نشان بدهد. یکی از بزرگترین نقاط قوت «حلقه انداز» این است که به ویلیس هم مثل گوردون لویت، شانس های گوناگونی را می دهد تا به ورای کلیشه های معمول برود. او نه تنها امکان حضور در صحنه های اکشن را داشته بلکه سکانس های به شدت دراماتیک هم در نقش خود داشته است. لحظه ای در فیلم وجود دارد که در آن از جوی پیر بیزار می شوید اما شاید نه بیشتر از آن چه که خودش از خودش متنفر است. و با همین احساس تنفر شما را به سمت دانستن حقیقتی آزاردهنده می برد.

بقیه بازیگران هم شامل نقش های مکملی می شوند که در کار اجرای خود عالی عمل کرده اند. از نقش کوتاه پائول دانو بگیرید تا نقش بلند امیلی بلانت. حتی یک بازی ضعیف در این فیلم وجود ندارد. در میان این ها به خصوص جف دانیلز است که به طور غافلگیرانه ای در نقش رئیس سندیکا، اجرایش قابل قبول است و همچنین پیپر پرابو در نقش یک استریپر دلسوز که در موقعیت های مختلفی با جو و پیری او برخورد می کند. امیلی بلانت در نقش خود احتمالاً جذاب ترین چوب بر تاریخ سینماست!

برای من، یک فیلم خوب آن چیزی است که کار تمام عناصر آن در کنار هم خوب بوده باشد. آن ها مثل یک سمفونی در هم آمیخته اند. این همان چیزی است که در این فیلم دیدم. فیلمنامه، هوشمندانه و زیرکانه است. توجه من را به شدت تحریک کرد و تا پایان مرا با خود نگه داشت. کاراکترها به خوبی شکل گرفته اند و با قدرت به تصویر کشیده شده اند. اکشن و تعلیق زیادی وجود دارد و حتی کمی طنز و رومانس هم چاشنی کار شده است. سوالات پرعمق و آزاردهنده ای وجود دارند که جوابشان اصلاً ساده نیست. (اگر فرض کنیم که می توانستید در زمان سفر کنید و اگر این امکان وجود داشت که به سال 1889 بازگردید و درکنار گهواره ای می رفتید که نوزادی به نام آدولف هیتلر در آن قرار داشت، توانایی خفه کردن آن نوزاد را داشتید؟!) کارگردانی هنری فیلم، تاثیرگذار است و دنیای آینده ای را به تصویر می کشد که هم آشنا و هم متفاوت است. این احساسات خیلی با قدرت خود را نمایان می کنند. «حلقه انداز» کاری را کرده است که سینمای درجه یک و عالی باید انجام دهد: گیج می کند، سرگرم می کند و افکار تو را ارتقا می بخشد. در مورد دیدگاه من نسبت به دنیا یا روش روزانه زندگی ام تاثیری نخواهد گذاشت، اما به این زودی ها فراموشش نمی کنم و به خاطر دیدنش شکرگزارم.

برای نظر دادن باید عضو شوید!

ورود به سامانه عضویت رایگان