نقد و بررسی فیلم امید می روید

  • 0 دیدگاه
  • 605 بازدید
نقد و بررسی فیلم امید می روید

درباره منتقد

  • نام: جیمز براردینلی
  • سن: 56 ساله
  • بیوگرافی :

    جیمز براردینلی (متولد ۲۵ سپتامبر ۱۹۶۷) نویسنده و منتقد فیلم آمریکایی است.وی در نیوجرسی آمریکا متولد شد و پس از طی کردن دوران کودکی به چری هال و پس از آن به پیسکاتاوی نقل مکان کرد. وی از دانشگاه پنسیلوانیا مدرک کارشناسی ارشد برق را اخذ نمود و برای سالیان سال در این حوزه مشغول به کار شد. وی همسر خو...

    ادامه بیوگرافی همه نقدها

نقد و بررسی فیلم امید می روید (نقد فرمالیستی)

نقد و بررسی فیلم امید می روید

نقد و بررسی فیلم Hope Springs (چشمه های امید)

کارگردان : David Frankel

نویسنده :Vanessa Taylor

بازیگران:Meryl Streep, Tommy Lee Jones , Steve Carell


خلاصه داستان:

کی و ارنولد دو زوج کاملا معمولی هستند . شخصیت کی (با بازی مریل استریپ) این اواخر زندگی خود را بیش از حد یکنواخت و سرد می بیند یه همین علت برنامه ی مسافرتی می چیند که …


نقد فیلم:

«هوپ اسپرینگز/ چشمه های امید/ Hope Springs » خصوصیت ویژه ای دارد و آن این است که نشان می دهد اگر قرار بود یکی از فیلم های «اینگمار برگمن» برای مخاطب عام آمریکایی ساخته شود، چه شکلی پیدا می کرد. این فیلم همان درونگرایی روانشناسانه و دردناک مخصوص فیلم های کارگردان سوئدی را سرلوحه ی خود قرار داده و البته لحن و رویه ی آن سرخوشانه تر است. «هوپ اسپرینگز» با نگاهی جدی به مشکلات مربوط به روابط صمیمانه و زناشویی می پردازد که مانند موریانه با مرور زمان باعث نابودی بسیاری از روابط بلند مدت می شود، اما فیلم این نوع نگاه را با گوشه هایی از طنز نیز همراه می کند. کارگردان فیلم «دیوید فرانکل/David Frankel» که پیش از این فیلم «شیطان پرادا می پوشد/The Devil Wears Prada» را از او دیده ایم، با هشیاری و خردمندی اجازه می دهد تا بازیگران اش خود کنترل جو صحنه را به دست بگیرند و آنها هم این کار را به خوبی انجام می دهند. آنها با دقت در میان مرزهای درام و کمدی گام برمی دارند و از به وجود آمدن صحنه های ملودرام بیش از حد غم انگیز و یا ایجاد زمینه ی صحنه های طنز موقعیت، اجتناب می ورزند.


این فیلم در اصل یک داستان دو شخصیته دارد و حول محور یک زن و شوهر می گردد که ۳۱ سال است ازدواج کرده اند. شخصیت زنِ شصت و چند ساله ی ماجرا، کِی/ Kay (مریل استریپ/Meryl Streep) و شوهرش آرنولد (تامی لی جونز/ Tommy Lee Jones) که مثل اغلب شوهرهای معمولی نسل خودش زندگی می کند، هیچ ویژگی خاص و غیر عادی ای ندارند. آرنولد هر روز صبح بیدار می شود، در حین صرف صبحانه اش (که Kay برایش آماده کرده) روزنامه می خواند، سر کار می رود، به خانه برمی گردد و شام می خورد، جلوی تلویزیون خوابش می برد، و بعد به اتاق خواب می رود و می خوابد. او و Kay هر کدام اتاق خواب مخصوص خودشان را دارند و یک بار هم که Kay ناشیانه سعی در اغوای او دارد، آرنولد با ادعای اینکه حالش زیاد خوب نیست، زن را پس می زند. آنها با هم راحت هستند اما نمی توانند با هم ارتباطی عمیق و ارزشمند برقرار کنند و با یکدیگر مانند تکه های بیش از حد آشنا و قدیمی اثاثیه ی خانه رفتار می کنند. با وجود اینکه آرنولد در این وضعیت ایرادی نمی بیند، Kay کم کم از کمبود فرساینده ی احساس رضایت آگاه می شود. به همین دلیل، در تلاشی برای نجات زندگی زناشویی اش، در یک برنامه ی تمرینی دو نفره و رو در رو ثبت نام می کند که در یکی از شهرهای کوچک ایالت مین برگزار می شود و مشاور خانواده ی معروفی به نام دکتر فلد (استیو کرل/ Steve Carrell) سرپرستی آن را بر عهده دارد. آرنولد با شرکت در برنامه موافقت می کند اما اول به شدت قضیه را مورد تمسخر قرار می دهد و کاملاً واضح است که از همان ابتدای کار، این ماجرا از نظر او تنها اتلاف وقت و هزینه است.


بخش عمده ی فیلم بر اتفاقاتی تمرکز می کند که در طول هفته ی سخت درمان می گذرد، هم آنچه در جلسات مشاوره با دکتر فلد پیش می آید و هم بعد از آن، وقتی Kay و آرنولد تکالیف در منزل خود را انجام می دهند. این تکالیف کارهایی ست مانند در آغوش گرفتن یکدیگر و برداشتن گام های کوچک به سمت ایجاد رابطه ی زناشویی. بعضی از این صحنه ها معذب کننده هستند و در وجود دو شخصیت احساس رشد و پیشرفت حقیقی دیده می شود و این نکته همانقدر که حاصل هنر نویسنده ی فیلمنامه «ونسا تیلور/Vanessa Taylor» – نویسنده ی سریال Game of Thrones – است از نقش آفرینی مریل استریپ و تامی لی جونز قوّت می گیرد. اگر اینگمار برگمن فیلمی با چنین داستانی می ساخت، دو شخصیت اصلی در نهایت موفق نمی شدند مجدداً به یکدیگر نزدیک شوند و یکی یا هر دوی آنها خودکشی می کرد. اما از آنجایی که این فیلم برای مخاطبان مجتمع های سینمایی تجاری ساخته شده، منطقی است که توقع پایان بندی امیدوارانه تری داشته باشیم. نام « Hope Springs» که برای فیلم برگزیده شده تنها به نام مکان وقوع رخدادهای داستان اشاره ندارد و مفهومی بیش از این را القا می کند.


این شخصیت ها خصوصیاتی کاملاً عادی و معمولی دارند. ممکن بود پدر و مادر خودمان، و یا پدربزرگ و مادر بزرگمان باشند، یاهمسایه هایمان و حتی خودمان. مشکلات زندگی زناشویی آنها کاملاً رایج و همگانی است. آنها با مصیبت مرگ فرزند دست و پنجه نرم نمی کنند، قرار نیست تلاش کنند تا ماجرای عاشقانه ی یکی از طرفین را پشت سر بگذارند، یا هر نوع اتفاق مهمی که باعث به بن بست رسیدن زندگی های زناشویی می شود. آنها کاملاً به سادگی از یکدیگر دور شده اند. رابطه ی جنسی در زندگی آنها خاطره ای فراموش شده و گمشده است. Kay هرگز در ذهن خود خیالات شهوانی نداشته و آرنولد هم خجالت می کشد خیالات خودش را به زبان بیاورد. آنها از نزدیک شدن به یکدیگر وحشت دارند. وقتی دکتر فلد پیشنهاد می کند درباره ی مسائل جنسی بایکدیگر روراست باشند، از نظر هر دوی آنها تقریباً غیرممکن است که بتوانند آنچه در دل دارند به زبان بیاورند و نشان دهند. اینجا هم مانند هر مسیر اکتشافی دیگر، موانع و شکست هایی وجود دارند. در کل مدت، Kay متوجه است که زندگی مشترکشان مشکلی دارد. در انتهای مسیر، آرنولد هم این موضوع را متوجه می شود. پرده ی آخر « هوپ اسپرینگز» کمی بیش از حد امیدبخش و سرخوشانه است.


یکی از ایرادات اساسی، موسیقی فیلم است. نه تنها موسیقی متن ساخته ی «تئودور شاپیرو/Theodore Shapiro» حالتی نامناسب دارد و در اکثر صحنه ها وجود دارد، بلکه دیوید فرانکل ترانه های راک ملایم/ soft rock بی شماری در فیلم خود گنجانده است. بعضی فیلم ها هستند که هرچه موسیقی کمتری در آنها به کار رود، موفق تر خواهند بود و این فیلم هم یکی از آنهاست. سکوت به تماشاگر اجازه می دهد تا بهتر و عمیق تر در تأثرات احساسی آنچه بر روی پرده اتفاق می افتد غرق شود. موسیقی حواس بیننده را پرت می کند و گاهی اوقات به روشی درست یا نادرست، کنترل واکنش مخاطب به صحنه های فیلم را در دست می گیرد. موسیقی متن « هوپ اسپرینگز» باعث کم ارزش شدن بعضی از تأثیرگذارترین لحظات آن شده است. من از ترانه ی Why اثر Annie Lennox خوشم می آید اما استفاده از آن در این فیلم، غیرضروری و در مرز زیان بار بودن است.


برای تماشاگرانی که دوست دارند بازیگران را در بهترین درجه ی نقش آفرینی خود ببینند، «هوپ اسپرینگز» ضیافتی به شمار می رود. مریل استریپ و تامی لی جونز زوج فوق العاده ای را تشکیل می دهند و هنر خود را برای پرورش داستان به کار بسته اند. نقش آفرینی استریپ در این فیلم از نقش مارگارت تاچر در فیلم «بانوی آهنین» که برایش جایزه اسکار هم به ارمغان آورد، به مراتب دلپذیرتر است. هنرنمایی تامی لی جونز هم به شکلی ست که به یادمان می آورد جز چهره ی تصنعی و خسته ای که در «مردان سیاهپوش ۳» از خود به نمایش گذاشت، توانایی های بیشتری هم دارد. البته در آن فیلم نیمی از طول ماجرا «جاش برالین/ Josh Brolin» نقش شخصیت او را بازی می کرد. به هر حال، این دو چه در کنار یکدیگر و چه جداگانه، Kay و آرنولد را به انسان هایی زنده و قابل باور تبدیل کرده اند و این نکته، ویژگی لازم چنین فیلم هایی ست که به بررسی شخصیت می پردازند. شخصیت استیو کارل به خوبی پرداخته نشده اما در نقش یک کاتالیزور مؤثر عمل می کند و هدف اصلی نیز همین بوده است. حضور دکتر فلد به این دلیل است که Kay و آرنولد را به روابط متقابل ترغیب کند، نه اینکه در رابطه ی آنها دخالت کند. ما در جایگاه بیننده هرگز او را خارج از مطب نمی بینیم و هیچ چیز درباره ی او نمی دانیم، جز اینکه یکی از مشاورین خانواده ی مشهور است.


احتمالاً بزرگترین مشکلی که بر سر راه «هوپ اسپرینگز» وجود دارد کسب موفقیت در گیشه و فروش است زیرا تبلیغات فیلم را چیزی متفاوت از آنچه هست، نشان می دهد. با توجه به تریلر ها، هر کسی به سادگی ممکن است تصور کند این آخرین ساخته «نانسی میرز/ Nancy Meyers» است و تامی لی جونز جای جک نیکلسون را گرفته و مریل استریپ هم عهده دار نقش دایان کیتون شده است (اشاره به فیلم Something's Gotta Give محصول ۲۰۰۳). تبلیغات بر روی جنبه های طنز فیلم تمرکز کرده اند، در حالیکه طنز در این فیلم یک جنبه ی فرعی ست. آنها با حقه و کلک تماشاگر را در حالی به سالن سینما می کشانند که توقع دارد با داستانی بسیار کم اهمیت تر از آنچه روی پرده می رود، مواجه شود. از نظر لحن، «هوپ اسپرینگز» به جای آنکه رویه ی کارهای نانسی میرز را در پیش بگیرد، بیشتر به سبک فیلم های «الکساندر پین/ Alexander Payne» عمل می کند، گرچه دیوید فرانکل نهایت سعی خود را می کند تا اجازه ندهد اتفاقات فیلم بیش از حد غم انگیز و ناامید کننده پیش بروند.


عجیب است که این فیلم را در دسته ی فیلم های PG-13 رده بندی کرده اند. کاملاً مشخص است که این فیلم برای بزرگسالان ساخته شده، با این حال نحوه ی تلطیف کردن مسائل در فیلمنامه به شکلی ست که انگار سازندگان فیلم مشتاق بوده اند بتوانند مخاطبان نوجوان را هم به سینما بکشانند. این فیلمی نیست که برای مخاطبان جوان و کم و سن و سال پیامی داشته باشد. این فیلم، پیش از هر چیز یک کلاس بازیگری ست و در درجه ی دوم در جایگاه یک نقد ساختارشکنانه ی روانشناسانه و عمیق درباره ی ازدواج و زندگی زناشویی عمل می کند. ممکن است این فیلم برای مخاطبانی که عموماً در پی فیلم های معمول اکران تابستانی هستند، کند و گیج کننده به نظر برسد، اما برای کسانی که جزو محدوده ی مخاطبان از پیش منظور شده قرار دارند، این فیلم در مقام تجلیل و بزرگداشتی از ویژگی های قدیمی و سنتی سینما قرار می گیرد.

برای نظر دادن باید عضو شوید!

ورود به سامانه عضویت رایگان