نقد فیلم عاشق دیوانه

  • 0 دیدگاه
  • 346 بازدید
نقد فیلم عاشق دیوانه

درباره منتقد

  • نام: راجر ایبرت
  • سن: 81 ساله
  • بیوگرافی :

    راجر جوزف ایبرت (به انگلیسی: Roger Joseph Ebert) (۱۸ ژوئن ۱۹۴۲–۴ آوریل ۲۰۱۳) خبرنگار، منتقد فیلم و فیلم‌نامه‌نویس اهل آمریکا بود. راجر ایبرت در ۱۸ ژوئن ۱۹۴۲ در اربانا در ایالت ایلینوی به دنیا آمد. او در ۱۵ سالگی، گزارش مسابقات ورزشی دبیرستانش را برای یک روزنامهٔ محلی پوشش می‌داد و سپس سردبیر...

    ادامه بیوگرافی همه نقدها

نقد فیلم عاشق دیوانه (نقد فرمالیستی)

نقد فیلم عاشق دیوانه

خلاصه داستان: “دیوانه، احمق، عشق” یک کمدی عاشقانه درباره انسانهای خوش قلب است.  شخصیت های فیلم هیچگاه بد دیگری را نمیخواهند و با تمام  شک و تردیدهایی که به رابطشان دارند، دست آخر سوء تفاهم ها برطرف شده، دست از شیطتنت برمیدارند و زندگی شیرین میشود!  فیلم در واقع داستانیست برای تشویق به ازدواج و تشکیل خانواده.


بخش عمده جذابیت فیلم مدیون بازیگران آن است. Steve Carell که روز به روز بیشتر مجذوب کارهایش می شوم. Emma Stone نقش دختری دوست داشتنی را بازی میکند. شخصیت Julianne Moore نیز بنظر سرد و جدیست که در طول فیلم بهتر میشود. علاوه بر اینها یک زوج نوجوان بامزه و شخصیت دیگری با بازی Marisa Tomei وارد فیلم میشوند که فضای را هرچه بیشتر کمیک و سرگرم کننده میکنند.

ولی نکته جالب حضور Ryan Gosling است. بازیگر با استعدادی که توانایی بازی در نقشهای متفاوت از فردی ضد یهود (The Believer) گرفته تا قاتل بچه (Murder by Numbers) و مردی عاشق عروسک (Lars and the Real Girl) را دارد. در Blue Valentine  نیز با اینکه در نقش شوهری نه چندان ایده آل ظاهر شده ولی هیچگاه ندیده بودم در فیلمی شخصیت مردی خوشگذران و بی ادب را بازی کند. اما در Crazy, Stupid, Love آنقدر از کلمات عامیانه و زشت استفاده میکند که گویی در تمام عمرش شخصیتی مثل Zach Galifianakis  داشته است.

فیلم با صحنه ای عجیب آغاز میشود. کال (با بازی Steve Carell) از همسرش امیلی (با بازی Julianne Moore) میپرسد: برای دسر چه چیزی دوست داری درست کنم؟ و او در جواب میگوید: طلاق. کال که پس از ازدواج رفته رفته تبدیل به مردی از خود راضی شده از این جواب همانند پسر ۱۳ ساله اش (که از پرستار ۱۷ ساله خود درخواست برقراری رابطه می کند (!) و جواب رد دریافت می کند) نا امید و سرخورده می شود!

کال که میخواهد حالش بهتر شود، به کاباره ای میرود که از قضا پر از دختران خوشگل است و با مردی جذاب و دخترکش بنام جیکوب (با بازی Ryan Gosling) آشنا میشود. این مرد که بنظر میرسد شبهای خود را با هر دختری که بخواهد می گذراند، وقتی کال را در آن حال میبیند، به سراغش رفته و چند توصیه به او میکند. همین مکالمه ساده تبدیل به یاد دادن تکنیکهای مختلف مخ زنی! و آشنایی با دختران می شود. تا جایی که با بردنش به چند فروشگاه  تیپ و قیافه او را به کل عوض میکند.

از طرف دیگر امیلی نیز در محل کار خود با مردی آب زیر کاه (با بازی Kevin Bacon) رابطه برقرار میکند. کارگردان بخاطر پیشبرد موضوع اصلی داستان و حفظ منطق روایی، بیبننده را چندان در جریان جزئیات این رابطه قرار نمیدهد و ما تنها نزدیک شدن امیلی به او را میبینیم.

پس تا به اینجا شاهد تلاش دو نسل برای موفقیت در عشق هستیم. رابی، پسر کال ، که حالا قلبش شکسته است تلاش دارد تا به جسیکا که بنظر میرسد اکنون با دید بازتری به قضیه نگاه میکند، نزدیکتر شود. در همین حال، کال نیز سعی میکند تا نهایت استفاده را از جیکوب برده و مدام از او یاد بگیرد تا بتواند خود را به دختری جذاب، با نشاط و الکلی بنام کیت (با بازی Marisa Tomei) نزدیک کند. اما اتفاقی غیر منتظره می افتد. یک شب در کاباره، جیکوب با دختری بنام هانا (با بازی Emma Stone) آشنا میشود و بر عکس آنچه در مورد خود تصور میکرد، ناگهان عاشقش میشود.

تمامی این ماجراها به شکلی هوشمندانه توسط Dan Fogelman  در فیلمنامه در کنار هم قرار داده شده است. اتفاقاتی که باید بیافتد، می افتد و آنهایی که منطق داستان را بهم میزند به خوبی حذف می شوند. شوخی های کال نیز استادانه از کار در آمده است. نکته مثبت فیلم احساسی است که به بیننده می دهد. هیچ کدام از شخصیتها از دیگری منتفر نیستتند. حتی Kevin Bacon که سعی در فریب امیلی دارد. در واقع ضعف از شخصیت اوست و نمیتوان همه تقصیرها را به گردن Bacon انداخت.

علیرغم ساختاری مبتنی بر فرمولهای رایج هالیوود، نقطه قوت فیلم اهمیت به احساسات شخصیت هاست. هرچند چندان به عمق چالش های فکری شان نمی رود ولی مشکلات آنها را تنها دستمایه ای برای ساخت داستانی کمدی در نظر نمیگیرد بلکه اجازه میدهد تا احساسات خود را بازگو کرده و در طول فیلم خود را بهتر کنند. پیام فیلم این است که در برای هر کس در سرنوشت او تنها یک عشق واقعی وجود دارد. وقتی با او آشنا شوی دیگر به هدف زندگی ات رسیده ای. البته نه پرستاری که چهار سال از شما بزرگتر است! در پایان، همه این ماجراهای جالب و سرگرم کننده به خوبی با یکدیگر به انتها میرسند و همه چیز به خیر و خوشی تمام می شود.

برای نظر دادن باید عضو شوید!

ورود به سامانه عضویت رایگان