پرستیژ (The Prestige)

درام , معمائی , رازآلود
  • 0 دیدگاه
  • 682 بازدید
9
پرستیژ (The Prestige)

پرستیژ (The Prestige)

داستان فیلم


پرستیژ (به انگلیسی: The Prestige) که به نام حیثیت نیز شناخته‌شده است، یک فیلم درام به کارگردانی کریستوفر نولان و محصول سال ۲۰۰۶ است. فیلم‌نامهٔ این فیلم را کریستوفر نولان به همراه برادرش جاناتان، با اقتباس از رمان کریستوفر پرایست به همین نام، نگاشته‌اند. داستان آن دربارهٔ رابرت انجیر و آلفرد بوردن، دو شعبده‌باز رقیب در اواخر قرن ۱۹ میلادی در لندن است. در رقابت برای به دست آوردن شعبده‌های جدید، این دو دست به کارهایی می‌زنند که نتایج غم‌انگیزی به بار می‌آورد.

هیو جکمن در نقش رابرت انجیر، کریستین بیل در نقش آلفرد بوردن و دیوید بویی در نقش نیکولا تسلا بازی کرده‌اند. مایکل کین، اسکارلت جوهانسون، پیپر پرابو، اندی سرکیس و ربکا هال از دیگران بازیگران این فیلم هستند.

این فیلم در ۲۰ اکتبر ۲۰۰۶ اکران شد و با واکنش مثبت منتقدان روبه‌رو شد. در گیشه هم به موفقیت رسید. حیثیت در دو بخش بهترین فیلمبرداری و بهترین طراحی صحنه در جوایز اسکار نامزد شد. حیثیت، شعبده‌باز و اسکوپ، سه فیلمی بودند که در سال ۲۰۰۶ اکران شدند و به دنیای شعبده‌بازی پرداخته بودند.


خلاصه داستان

آلفرد بوردن شعبده باز (کریستین بیل) به جرم قتل رابرت انجییر (هیو جکمن) محکوم می‌شود و در زندان تصمیم به خواندن خاطرات انجییر می‌کند. فیلم به گذشته برمی‌گردد. زمانی که هردو دستیاران میلتون شعبده باز (ریکی جی) با مبتکرش جان کاتر (مایکل کین) بودند، که در نمایشی جولیا همسر انجییر (پایپر پرابو) هنگام انجام حقه فرار از مخزن آب در مقابل چشمان تماشاگران خفه می‌شود، و انجیر بوردن را مقصر می‌داند که او گره نامناسب بسته بوده است. از اینجا به بعد این دو نفر تبدیل رقبای خونی هم که در اعمال همدیگر اخلال ایجاد می‌کنند، می‌شوند. بوردن لقبش را استاد و برنارد فالون (مبهم) را به عنوان مبتکرش استخدام می‌کند، در حالی که انجییر دانتون بزرگ و اولیویا (اسکارلت جوهانسون) دوست داشتنی را که در پرت کردن حواس تماشاگران می‌توانست کمک کند را استخدام می‌کند. سپس بوردن با سارا (ربکا هال) ملاقات و بعداً با او ازدواج و صاحب دختری می‌شود، خشم انجییر را برمی‌انگیزد و در نمایش گرفتن گلوله با دست بوردن خرابکاری می‌کند، و هزینه‌ای که بوردن می‌پردازد، به قطع دو انگشتش منتهی می‌شود. بوردن نیز هنگام حقه قفس پرنده انجییر اخلال ایجاد می‌کند، که منجر به قطع انگشتان تماشاگر، و کشتن مفتضحانه کبوتر و خدشه دارشدن اعتبار دانتون بزرگ می‌شود.

بوردن بزودی با حقه انتقال انسان تماشاگران را حیرت‌زده می‌کند، اما انجییر آن را بیش از حد احتمال استدلال می‌کند ولی با اصرار کاتر و اولیویا بالاخره قبول و همزاد خود را پیدا می‌کند اما او فاسد و مست است، (نقش او را هم جکمن بازی کرده) انجییر با سرقت ایده کلی بوردن و کمی تغییرات به موفقیت بیش از بوردن می‌رسد. اما انجییر که از ماندن زیر سن و شنیدن صدای تماشاگران راضی نیست، بدنبال شیوه واقعیاش، اولیویا را پیش بوردن برای کشف رازش می‌فرستد اما او که از انجییر ناراحت شده به او خیانت می‌کند و حتی عاشق بوردن می‌شود، و به جای رموز بوردن دفترچه خاطرات کلاهبرداریش را میاورد و انجییر که از رمز نوشتهایی آن پی نمی‌برد اولیویا را اجازه می‌دهد بیشتر با او نزدیک شود و رمزش را بفهمد؛ و بالاخره بوردن بدل او را پیدا و می‌خرد و یک شب بطور کامل نمایشش را خراب می‌کند، بطوریکه بدلش را از سقف آویزان و خودش را چلاق و صحنه را تبدیل به تبلیغ نمایش خود می‌کند. سپس انجییر برای انتقام فالون را گروگان و زنده به گور می‌کند، تا رمزش را بگیرد ولی بوردن راز دفتر و حقه اش را برای خلاصی از او دانشمندی آمریکایی که در لندن دیده بود به نام تسلا می‌نویسد. انجییر در سفر سرانجام به کلرادو می‌رسد و با (نیکولا تسلا)، (دیوید بویی) ملاقات و بعد از دیدن اختراعاتش ازجمله روشن کردن لامپ بدون سیم و…، از او حمایت مالی می‌کند، تا در نتیجه دستگاه منتقل کننده انسان را بسازد اما دستگاه درست عمل نمی‌کند و آنها متوجه می‌شوند هرشی زیر آن کپی می‌شود و تمام تلاشهای تسلا برای اصلاحش عاقبت به منفجرشدن تشکیلاتش منجر می‌شود؛ ولی به قول خود عمل می‌کند و با نامه‌ای دستگاه را به انجییر می‌سپارد و او بالاخره به شهر خود بازمی‌گردد و از کاتر دعوت به همکاری و در پشت صحنه با کارگران کور آخرین نمایش خودرا آغاز می‌کند که باعث حیرت تماشاگران و حتی رقیبش می‌شود بالاخره کنجکاوی برای پی بردن به راز، او را به زیر سن می‌کشاند و با صحنه غرق شدن انجییر در مخزن آب مواجه، و تلاشش برای نجات بی ثمر و او غرق و بوردن گرفتار و محکوم می‌شود، در زندان پیغامی دریافت می‌کند که دخترش به یتیم خانه خواهد رفت مگر به لرد کردلو رازش را بگوید.


زمانیکه لرد به همراه دختر به ملاقات بوردن می‌آید بوردن متوجه می‌شود که لردهمان انجییر است و رازش را در کاغذی به او می‌دهد ولی او می‌گوید دیگر برایش اهمیت ندارد چون روش او برده است و در نهایت بوردن دار زده می‌شود و درهمین زمان انجییر که در حال دفن رازهایش می‌باشد توسط بوردن تیر می‌خورد و به او می‌گوید که او و فالون درواقع برادرهای دوقلویی هستند که یکی عاشق سارا و دیگری عاشق اولیویا بوده‌اند و فداکاری‌های زیادی کردند، از جمله همسران و قطع انگشتانشان انجییر هم رازش را افشا می‌کند که در هر نمایش در واقع خودکشی می‌کرده و معلوم نبوده از کجا سردر می‌آورده سپس انجیی ربر اثر جراحت می‌میرد و بوردن صحنه را ترک می‌کند.


برای نظر دادن باید عضو شوید!

ورود به سامانه عضویت رایگان