دایناسور 1386

کمدی , درام
  • 0 دیدگاه
  • 305 بازدید
7
دایناسور 1386

دایناسور 1386

داستان فیلم

دایناسور (فیلم) فیلمی کمدی، دراما به کارگردانی و نویسندگی پرویز شیخ طادی ساختهٔ سال ۱۳۸۶ است.

این فیلم اجازه اکران در سینماهای ایران را نیافت و نسخه سینمای خانگی آن با سانسور شدید مواجه شد.

فیلم دایناسور، آخرین فیلم سینمایی است که خسرو شکیبایی در آن به ایفای نقش پرداخت.


دلایل حساسیت‌برانگیز بودن داستان فیلم

فیلم دایناسور از بسیاری از نمادها استفاده کرده‌است که به‌طور مستقیم وغیر مستقیم به شرایط و مشکلات مردم و معضلات اجتماعی از جمله فقر، دزدی، بیکاری، فحشا، شکنجه، رشوه، اختلاف طبقاتی، فریب کاری و مذهب با دید کمدی اشاره می‌کند مثلاً در این فیلم گروهی مسلح وجود دارند که از هیچ ارگان و سازمانی هراس ندارند و مجاز به انجام هر کاری از جمله شکنجه و بازداشت مردم، هستند و بیشتر داستان فیلم در بانکی است که فاضلاب طبقه بالایی‌ها بر سر و بدن طبقه پایینی‌ها می‌ریزد و گاهی این فاضلاب توسط کودکان خورده می‌شود.

در این فیلم به‌طور مستقیم از پست‌های سازمانی نام برده و با آن‌ها شوخی می‌شود که استفاده از نام آنها، در سینمای ایران معمول نیست، مثلاً معاون فرهنگی مجلس یا وزیر ارشاد یا رئیس‌جمهور.

مسئله‌ای که در این فیلم مشاهده و با آن شوخی می‌شود، کلماتی است که در جامعه سیاسی ایران بسیار شنیده می‌شود مثل ساده زیستی، دموکراسی، حقوق شهروندی، جامعه مدنی و غیره.


خلاصه داستان فیلم

این فیلم دربارهٔ نویسنده‌ای است که بچه‌هایش را از دانشگاه به دلیل ندادن شهریه اخراج کرده‌اند و صاحب خانه، حکم تخلیه گرفته و چک بانکی که از تهیه‌کننده اش گرفته نقد نمی‌شود، وی تصمیم می‌گیرد که دست به اسلحه برده و چک را نقد کند.

استاد در حین مراجعه به بانک دو گروه را می‌بیند که با شعارهای جامعه مدنی قرمز/آبی مخملیه، با پرچم‌های قرمز و آبی، با یکدیگر در گیر می‌شوند.

مردی را می‌بیند که طراح داخلی است ولی حاضر است هرکاری در مقابل دریافت جای خواب انجام دهد.

زنی را می‌بیند که به مستمندی تظاهر می‌کند تا از او سرقت کند و اسلحه وی را نیز می‌رباید و وی بعد از ورود به بانک متوجه قضیه شده و بازمی‌گردد و به زن سارق می‌گوید که من مأمورم و اسلحه خود را پس می‌گیرد.

استاد بعد از ورود به بانک و نشان دادن اسلحه خود، با توجه به استفاده از ریش و سبیل مصنوعی برای استتار، توسط صندوق دار شناسایی شده و مورد تشویق مشتریان و کارمندان بانک قرار می‌گیرد و به پشت باجه می‌رود و مورد لطف رئیس بانک قرار می‌گیرد اما شریک ریس بانک که گویی رئیس حزب نیز است، وی را می‌بیند و به شریک خود می‌گوید که استاد کسی است که با قلم خود ما را مورد حمله قرار داده است و باید یک تنبیه حسابی شود.

در همین موقعیت که رئیس بانک در فکر است تصویری برای آن‌ها فرستاده می‌شود که گویی متعلق به شخصی به نام دایناسور است، وی بزرگترین سارق بانک است که برای حفظ آبروی خود، عضو حزب نشده‌است! صندوق دار تصویر را می‌بیند و تصور می‌کند که وی همان استاد خوش‌نویس است.

همه به شدت وحشت می‌کنند به‌طوری‌که محافظ بانک پا به فرار می‌گذارد و استاد خوش‌نویس بعد از خستگی از تاخیرهای زیاد بانک، اسلحه خود را خارج می‌کند و در همین حال رئیس بانک شروع به مظلوم نمایی می‌کند و می‌گوید که من کارگرم!

در همین حین، پلیس حزب با نام پلیس مدنی، که ظاهراً گروهی مسلح و غیررسمی، برای حفظ منافع حزب است سر رسیده، مردم را می‌ترساند و مورد ضرب و شتم قرار می‌دهد، استاد را دستگیر می‌کند و به مطبوعات خود خبر می‌دهد که در محل حاضر شوند.

به دنبال اثبات گناهکاری استاد، کارآگاه، با محکوم به اعدامی که وزن او به قدری زیاد است که طناب دار و عوامل اجرای حکم، توان بالا کشیدن او را ندارند! تماس گرفته و از وی نشانی جسمی دایناسور را می‌پرسد و وی به کاراگاه می‌گوید که دایناسور یک خال در کپل خود دارد.

در این قسمت فیلم استاد خوش‌نویس جمله‌هایی را می‌گوید که گویا پیام فیلم است، وی می‌گوید 'چرا خبرنگاران از من فیلم می‌گیرند؟ چرا کسی به درد مردم نمی‌رسد؟ جوون‌ها به جون همدیگرو افتادن، چرا کسی به اون‌ها نمی‌رسه؟ از بالا دارن رو سر ما پی پی می‌کنن، زنم بیرون (بانک) یخ کرد، کشتی کشتی دارن میبرن'. کارآگاه، استاد را مجبور به لخت شدن می‌کند و نشان دایناسور را در بدن او می‌یابد ولی با گرفتن نام کتاب‌های او متوجه می‌شود که باید از او اعتراف بگیرد که دایناسور است ولی استاد با توجه به شکنجه شدن و تصویر برداری عریان از او، اعتراف نمی‌کند. 

در همین حین گروهی عزادار وارد بانک شده و با قمه و تهدید، برای فرد فوت شده، از بانک وام می‌گیرند! استاد می‌خواهد که با این گروه از بانک فرار کند ولی موفق نمی‌شود.

استاد برای رهایی از شرایط بحرانی خود با فردی که وزیر نامیده می‌شود و احتمالاً وزیر ارشاد است، تماس می‌گیرد ولی وزیر وی را به خاطر نوشتن کتاب‌های لاشخورها در اوج و انقلاب مخملی، مورد ملامت قرار داده و به کارآگاه دستور می‌دهد که با وی به شدت برخورد کنند. استاد برای بار دوم با مشاور فرهنگی مجلس تماس می‌گیرد که گویا وی فردی بسیار مذهبی است و او نیز استاد را مطرب خطاب کرده و خواهان مجازات او می‌شود.

کارآگاه در این مرحله تصمیم می‌گیرد به زنان فاحشه که گویی همه او و رئیس بانک را می‌شناسند رشوه داده تا بگویند که با استاد رابطه دارند ولی آن‌ها هم زیر بار نمی‌روند.

در بخش آخر، کارآگاه دوباره با محکوم به اعدام تماس می‌گید و نشانی می‌خواهد و او می‌گوید که دایناسور نمی‌تواند در مقابل موسیقی مقاومت کند و حتماً می‌رقصد. در حالی که همه آن‌ها می‌رقصند، استاد نمی‌تواند برقصد و در همین حین کودک فقیر، بر قسمتی از ساختمان حزب ادرار می‌کند و ساختمان به دلیل فرسودگی و معایب فراوان، ترک خوره و متلاشی می‌شود و همه به جز رئیس حزب به بیرون از ساختمان فرار می‌کنند.

برای نظر دادن باید عضو شوید!

ورود به سامانه عضویت رایگان