عزیزم من کوک نیستم فیلمی به کارگردانی و نویسندگی محمدرضا هنرمند ساختهٔ سال ۱۳۸۰ است.
خلاصه داستان:
حمید افشاری که منشی دادگاه است در کارش با صداقت عمل می کند و رشوه مراجعه کنندگان را نمی پذیرد. او با پسرش رامین زندگی می کند، رامین علاقه زیادی به کامپیوتر دارد و بر تمام جزئیات و دقائق کار با آن آشنا و آگاه است. افشاری به پسرش قول داده است در صورتی که بتواند با معدل بیست، سال تحصیلی اش را طی کند برای او یک کامپیوتر خواهد خرید. رامین با معدل بیست قبول می شود اما افشاری توان خرید کامپیوتر را ندارد. اما تصمیم میگیرد به هر ترتیب که شده کامپیوتر را برای رامین تهیه کند. حتی اگر لازم باشد رشوه بگیرد. اما در این کار موفق نمی شود.افشاری یک روز بعدازظهر پس از انجام ساعت کار اداری اش وقتی که با ماشینش مسافرکشی میکند. با یکی از مجرمان سابقه دار با نام اصغر آشنا می شود و وقتی او از میزان دارایی مرد ثروتمندی صحبت میکند، به این فکر می افتد تا با کمک اصغر، بچه مرد ثروتمند را گروگان گرفته و پول مورد نظرش را به دست آورد. افشاری همین کار را میکند و بعد با پدر بچه تماس گرفته و در قبال آزادی فرزندش یک میلیون تومان درخواست میکند تا سیصدهزار تومان آن را به اصغر بدهد و با بقیه کامپیوتری برای رامین بخرد اما پدر بچه که فکر می کند، آدمربا، یکك میلیون دلار خواسته است از شدت ناراحتی سکته می کند. افشاری برای اطلاع از حال پدر بچه، به بیمارستان میرود و در آنجا با پرستار بخش به نام رویا آشنا می شود و از طریق او اطلاعاتی را به دست می آورد. رفته رفته بین افشاری و رویا رابطه صمیمانه ای ایجاد می شود اما به زودی افشاری میفهمد که رویا هیچ علاقه ای به او ندارد و صرفاً به دلیل مأموریت پلیسی اش در گروگانگیری به او توجه کرده است. افشاری، این بار واقعاً بچه را گروگان میگیرد و بعد میفهمد که اصغر همکارش و پدر بچه که ظاهراً سکته کرده هردو با پلیس همکاری دارند. او نصیحت رویا را که حالا واقعاً به او علاقه مند شده، گوش می کند و از پنجره یکی از اتاق ها می گریزد.